برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۹ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

امیدوارم هر چه زودتر حتی به یه ماه نکشه

و من از این وضعیتی که توش گرفتارم خلاص شم

شمام دعا کنین...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۱۶:۴۸
mina mesri

هیچ انگیزه ای برای اینجا اومدن ندارم

چون دیگه فیلم وسریال نمبینم

میدونی چرا؟

چون به همه ی ادمای توی فیلما حسودیم میشه

ادم حسودی نیستم ولی این روزا دلم میخاد یه نویسنده از اونا که شبیه گالیله توی شهر ادم کوچولوها بود یه نویسنده چه میدونم کارگردان ،خالق یا حتی خود خدا با دوتا انگشت شست و اشاره بیاد و آرورم از اینجا از پشت لباسم بلندم کنه و بزار یه جای خیلی خیلی خیلی دور

خوشبحال همه اونایی که تو قصه ها و فیلمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۱۷:۲۸
mina mesri

لعنت به ایران

نفرین شده

لعنت به من که اهل اینجا شدم

حالم خیلی بده خیلی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۰ ، ۱۷:۲۴
mina mesri

مطلب 111 ام 

میگن عدد 1 به معنای موفقیت و تغییر هست

میخواستم شروع کنم و از بدهی هایی که بالا آوردم بگم که این عدد رو دیدم اینو به فال نیک میگیرم همه چی درست میشه.

یعنی میتونم بگم تا نوک کله ام تا اونجایی که ته مسح مون هست تا اونجام تو قرضم ،همشم برای پدر و برادرم ؛من یه دختر که میتونم قرض کنم و مشکلات اونا رو رفع کنم ولی خودشون عرضه ندارن یه قرضی کنن و مشکلات خودشون رو حل کنن 

بعد هم میگن ازدواج کن ، من واقعا چطوری میتونم دید خوبی نسبت به مرد و ازدواج داشته باشم 

چطور میتونم به تکیه گاه فک کنم وقتی خودم تکیه گاه شدم نخواستم که بشم ولی ساختن ، زندگی ساخت

میگن بالاتر از سیاهی رنگی نیست الان من تو بالاترین نقطه شم وقتی تونستم مشکلاتمو تنهایی تا اینجا حل کنم پس بازم میتونم 

من خدا رو دارم

اونکه هیچ وقت تنهام نمیذاره تا اینجا نذاشته از این به بعد هم نمیذاره

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۱۷:۰۷
mina mesri

دو روز پیش سه تا جمله خوب پشت وانتیا خوندم

یکیش این بود اگه آدما خوب بودن حضرت نوح تو کشتی ش گاو و شتر نمیبرد

دومیش این بود آرزو دارم بفهمی درد را ، معنی برخوردهای سرد را

سومیش و بهترینشون که به دلم نشست این بود

گر قیامت قصه باشد ،من کجا بینم تو را

اصلن یه چیز خاصی هست داره هم با باورت بازی میکنه هم یه یادآوری تلخ داره توش و هم پر از غصه و درد و رنج عشق  هست

چن روز پیش توی پیجی نوشته بود اگه یه بیلبورد بزرگ توی شهربهت میدادن چه شعری توش مینوشتی

انقد بهش  فک کردم به چیزی نرسیدم

ولی یه شعر عظیم و داغون کننده از سهراب خوندم بنظرم به وسعت یه بیلبورد که سهله به اندازه یه جهان هست

"بیا تا بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است 

و تنهایی من شبیخون حجم تورا پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است."

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۰ ، ۱۷:۱۳
mina mesri

یادمه پشت کنکور بودم اون موقعها کامپیوتر و لب تاپ و اینترنت دست همه نبود و ما هم که مشخصا نداشتیم

میرفتیم کافی نت که تو محلمون بود سال 87- 88 بود سه تا پسر جوون که برادر بودن مدیراشون بود من اون موقع حتی گوشی نداشتم بعد یکیشون موبایل خواهرم زنگ میزد میگفت مینا خانوم تویی ، حالا نفهمیدیم منو میگفت یا یکی از دوستای خواهرم خودشو مینا معرفی کرده بود حالا یادم نیست  و البته معلوم هم نشد گذاشتیمش تو بلک لیست اون موقها ،بعدش اونا جمع کردن رفتن و ماهم کامپیوتر گرفیم دیگه کافی نت نمیرفتیم تا همین پارسال که تو صف ای تی ام یکیشون رو دیدمش شناختم من حافظه تصویری خوبی دارم ،

البته دورا دور خونوادش رو هم میشناختیم توی کار فرش رفتن ، عموشون هم توی کار فرش بود ما برای عموش قالی میبافتیم و خونوادشون رو میشناختیم ؛ اون روز هوا خیلی سرد بود و عابر بانک هم خراب بود هر چی میزدم نمیشد  اومد و کمک کرد و بعدش تشکر کردم و رفت تا چن روز بعدش ؛ ما دفتر کارمون رو عوض کرده بودیم و امده بودیم اینجایی که الان هستیم حدود 10 یا 15 روز بود که اومده بودیم تو دفتر جدید ، توی میدون از تاکسی که پیاده شدم دیدمش یا حس کردم اونه بعدش افتاد دنبالمو و بعد رفت منم خیال کردم شاید اشتباه دیدم اون نبود ولی

خودش بود همینجا توی دفتر جدید همسایه ان با ما ، من از این اتفاقای عجیب برام خیلی اتفاق میوفته ،

این دفتری که اومدیم رفت و امدش برام خیلی سخته چن وقت پیش وایساده بودم منتظر تاکسی دیدم که افتاده دنبالم یعنی یکی از نفرت انگیز ترین کارا بنظرم زیر نظر گرفتن یه دختر توسط یه پسر هست بعدش کلی منتظر وایسادم تو فلکه بعدش یه پسره اومد و سوارش شدم ولی حس کردم یه جوری میزنه بلافاصله از ماشین پیاده شدم و داشتم بر میگشتم سمت میدون که دیدم نشسته تو ماشینو منو میپاد و سرش داد زدم و گفتم تک سن اسکیکسن :)))

ولی کل راه رو گریه کردم نمیدونم چرا خیلی حس بدی داشتم از این که یکی اذیتم کنه حالم بد میشه به خودم گفتم حالا هم نوبت این شده که اذیتم کنه و به اون حال که داشتم زار زدم و به هیشکی چیزی نگفتم

از وقتی که کار میکنم وقتی یکی اونجوری باهام رفتار میکنه خیلی حالم گرفته میشه حس میکنم همه منو بی ارزش میبینن و حس میکنن چون اومدم بیرون و کار میکنم و به پول نیاز دارم ادم دم دستی هستم و هر پیشنهادی باشه میگم چشم  وقتی اینجوری فک میکنم و اینجوری باهام رفتار میشه میخوام طرف رو بکشم بیشترین چیزی که اذیتم میکنه توی این چن سالی که کار میکنم این طرز فکر بعضی از ادماست

خیلی سخته 

نمیدونم پسرا یا دخترا این پست رو میخونن یا نه ولی میخام بگم اگه پسری و داری میخونی نکنید کسی رو که بیرون کار میکنه رو اذیت نکنید بخدا اگه اون میخاست اون کار بشه نمیومد بیرون که کار بکنه 

اون پسره دیگه جرات نمیکنه بهم چپ نگا کنه ولی الان داشت ازاینجا رد میشد یاد اون روز افتادم و خندیدم که چجوری سرش داد زدم

:)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۷:۵۱
mina mesri

میخوام به خودم جرات بدم و بعضی حرفا رو یزنم ولی مث همیشه 

از بر ملا شدن درونم میترسم...

دیروز بعد از مدتها واکسن زدم و دست چپم یکم درد میکنه

حالم بد نیست حال دلم هم مینطور

میدوم ولی نمیدونم با این دوینای کوتاه که بیشتر شبیه راه رفتن تند هست به جایی که میخام میرسم یا نه ؟!

ته اش اینه که بگم تلاشمو کردم اما از این میترسم که ته خط بفهمم راه میونبر و دیگه ای بوده که من مث خنگ ها ندیدمش

شاید...

در هر حال با این قدم ها کوچیک و وسع خودم که خیلی کمه دارم تلاش میکنم امیدوارم بشه اون چیزی که میخام

آهنگ این روزای من

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۰ ، ۱۷:۱۵
mina mesri

یکم برف بارید امروز 

هوا سرد شده  

اوضاع هم بد نیست ولی هفته پر استرسی رو تو مدرسه تجربه کردم ولی خب الان خوبم بد نیستم

الان وقت اذانه تو اردبیل و تو این ساعت صدای اذان میاد

به خدا توکل کردم و یه بیمه رو صادر کردم.

به خدا توکلم زیاده ولی اینکه اون رو من حساب باز نمیکنه هم به خودش ربط داره

من مث قبل با ایمان نیستم ولی بازم ته ته دلم حضور خدا پر رنگتر از بقیه ست فقط اونه که باورش دارم همین و بس

امیدوار روزای بهترم 

شد شد نشد هم از این بدتر که نمیشه میکن بالاتر از سیاهی که رنگی نیست 

بازم میدوم

بچه پایین باخت نمیده.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۰ ، ۱۷:۱۹
mina mesri

خدایا منو از این منجلابی که توش هستم نجات بده

اون ادم داره زیاد اذیتم میکنه...

کمکم کن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۱۷:۴۴
mina mesri