برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۵ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

برف اومده تا کمر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۹
mina mesri

خدایا بیا نزدیک

نزدیک ، نزدیک

نزدیکتر

بهت خیلی نیاز دارم...

 

برام دعا کنید عمیق و عمیقتر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۱۶:۳۲
mina mesri

خیلی سال پیش 

اونموقعها که زیاد از هیچ چیزی و هیچ کسی سر در نمی اوردم وقتی تازه از نوجوونی به جوونی راه پیدا کرده بودم

دختر عمه بهم گفت:

تو روستاشون یکی از پسرای همسایشون عاشق یکی از دخترای روستا بوده و از قضا دو تا خانواده با هم دشمن خونی  بودن و از هم

بدشون می اومده ، مث اینکه عشقشون دو طرفه بوده ولی خب بخاطر اختلافای خانوادگی پسره نمیتونسته بره خواستگاری دختره برا همین به

فامیلای دختر گفت بوده و ازشون کمک خواسته که برن به دختره پیغام بدن  که یه شب با هم قید همه چی رو بزنن و فرار کنن 

بعد چن تا از جوونای روستا باهم میرن پیش دختره و میگن

دختره میگه: نه ، میترسم بعد رفتنم خانواده هامون همدیگه رو بکشن،  من نمیام

 

اون سال دختر عمه ام اینو برام تعریف کرد و گفت دختره حماقت کرده 

منم گفتم خب ترسیده حق داشته اگه بعد رفتنشون اتفاقی می افتاد چی میشد 

دختر عمه ام یه خنده تلخی بهم زد که تو هم احمقی

حالا بعد سالها میفهمم حق با بقیه است من تازه فهمیدم برای زنده بودن باید ریسک کرد

زندگی پر از خطر هست باید بری تو دلش که بفهمی زندگی یعنی چی

نقطه.

این دوتا منو یاد این قضیه انداختن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۷:۵۱
mina mesri

دلم بد گرفته

انگار روی قلبم تخته سنگ بزرگی گذاشتن...

آخ دلم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۰ ، ۲۱:۰۵
mina mesri

خیلی وقته چیزی ننوشتم و آخرین پستم 

در مورد دعا کردن برای دروضعیتی  که توش گرفتارم بود که خواستم دعا کنید و بنظر میرسه که دعایی نشده البته نمیدونم دعا شده یا نه چون هیچ کسی کامنتی نذاشته بجز یک ناشناسی که نمیدونم شناس هست یا نه چون کسی اینجا رو نمیدونه 

دارم با گوشی پست میذارم اما گوشیم  انقد داغون هست که به سختی مینویسم :)

بعد از این همه سال کار کردن نمیتونم یه گوشی برای خودم بخرم و این یعنی زندگی در ایران

البته بعد از سی سال زندگی تازه فهمیدم که باید دوید برای هر چیزی و من عجیب تازه فهمیدم من پتانسیل انجام هر کاری رو دارم و برای من کار نشد نداره

عجیبه من قبلا اصلا اینجوری فک نمیکردم و این حالی که الان دارم رو نداشتم من بعد از این همه زندگی تبدیل شدم به یک جنگجوی کامل ،شاید این اتفاق بعد از سی سالگی برای همه اتفاق میوفته

اینکه من دیگه از هیچ چیزی نمیترسم 

هیچ چیزی ناراحتم نمیکنه

و هیچ چیزی نمیتونه نه متوقفم کنه و نه شکستم بده

من هیچ وقت اهل این نیستم که بشینم و فیلمای انگیزشی ببینم و یا کتابشو بخونم چون معتقدم یه توهمی بیش نیستند

اما عجیبه که من بدون خوندن کتابی متنی فیلمی ،فقط با زندگی کردن با تجربه کردن تازه اینا رو فهمیدم

فهمیدم توی زندگی همه چیز فقط با تلاش اتفاق میوفته

اگه نشد هم تلاش جذابترین قسمت زندگی هست من الان در اوج تلاش کردن هستم و موفقیت پشتش خواهد بود

نمیدونم شناسی هست که این متنو میخونه چون اگه بخونه مسلما شاخ در خواهد اورد چون من کاملا عوض شدم فک نکنم باشه اگه هست دوست دارم بصورت یک شناس کامنت بنویسه

دلم برای دوستای وبلاگی تنگ شده البته خیلیاشون ادرسشون رو دارم ولی راستش محافظه کاری برای اینکه دوستی داشته باشم بهم اجازه نمیده شایدم میترسم که دوستان واقعا دوست و رفیق باشن

دویونه ام

اینا چیزایی هست که حس الانم هست 

میخواستم یه خاطره ای که سالهاست ته دلم هست رو بنویسم ولی حسم اینو طلب کرد

شاید باشه برای وقتی دیگه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۰ ، ۲۰:۱۳
mina mesri