برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

درد تموم نشدنی من ،خستگیام ، بریدنام

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ

نمیدونم چرا دوباره اومدم اینجا 

دوباره پناه بردم به نوشتن

فقط وبلاگ و نوشتن هستش که حس میکنم میتونم بدون هیچ ترسی حرف بزنم

از خستگی هام بگم ،از همه چی بگم و هیچی

امروز رفتم امتحان استخدامی رو زدم دریغ از یه صفحه خوندن

چی فک میکردیم چی شد

هیشکی نمیدونه چی میکشم به هیشکی نمیگم تو دلم چ آشوبیه

امسال و سال قبلش وقتی به بن بست کامل رسیدم گفتم ولش کن ازدواج کن برو دور شو بزار کنار زندگیتو عوض کن

نشد

من تو تاریکی مطلق یه راه حل به ذهنم رسید اونم ازدواج بود

وگرنه ازدواج مال من نیس، ازدواج مال ما فقرا نیس ، ازدواج مال ما بی کسها نیس

تصمیم داشتم برم تنها زندگی کنم تا آخرش شد یه نفر رو پیدا میکنم نشد خودمو عشقه

اینم نشد

امسال اصلا نمیدونم چجوری گذشت ،عمرم باطله

فقط تلفش میکنم

بهار رو میگذرونم که تابستونش قشنگتره تابستون میگم پاییزش میشه زمستون میگم سال بعد درس میشه ،سال منه 

هچ کدوم نمیشه

الان نزدیکه ۱۶ ،۱۷ ساله اینجوریم

ولی این چن ساله بیشتر

خیلی خسته ام ،خسته نه بریده ام ، به روی خودم نمیارم ولی داغونم خیلی

فقط دارم میرم جلو 

همین 

دارم میترکم از درد 

خدایا واقعا هستی؟شایدم تو هم مث بقیه ای که منو نمیبینن ،نادیده میگیرن اصلا به حرفام گوش نمیدن،  مهربونیام ، کارام اصلا خم به ابروشون نمیاره ،انگار اصلا من نیستم من وجود ندارم به هر کی خوبی کنم اصلا انگار نه انگار خوبی همینجوری نه هاا، خوبی که کل وجودمو میزارم وسط کل تلاشمو میکنم ،تو هم نمیبینی تو هم نمیشنوی تو هم مث بقیه ای 

نباش تو یکی نباش

خواهش میکنم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۱۸
mina mesri