برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۸ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

دیروز صفحه رو باز گذاشتم که چیزی بنویسم یادم رفته امروز اومدم دیدم عه همون عنوان 131 ام هست گفتم مگه دیروز نزدم نگا کردم دیدم چیزی ننوشتم دیروز...

اتفاقای عجیب و غریبی افتاده این روزا 

همون موقع کهه کارفرمام بهم گفت الان دستم تنگه بعدا حقوقت رو میدم رو نوشتم الان دارن میگن که ما اون موقع حقوقت رو دادیم

و من مث بزها شدم 

اینم از عاقبت دلسوزی 

و الان دارم هی به خودم میگم اشتباه از من بود که گفتم نزدیک عید حقوقم رو بدین که الان همشون قاطی پاطی شد !!!

تو چه روزگاری زندگی میکنیم تو جایی که اگه برای خودت کار نکنی کلاهت پس معرکه ست 

من الان که سی سالمه اگه بگن یه چیزی بگو که به درد کسی که ازت کوچیکتره ست بخوره همینو میگم فقط و فقط و فقط برای خودت کار کن

در هر حال یه ماهم هاپولی شد و رفت

خبر بعدی این که من چن روزی بود که پریود بودم وبه شدت حال روحی بدی داشتم خیلی بد و داغون 

دیروز میخواستم اینو بنویسم که 

من فک میکردم حالم خوب شده اما الان میفهمم اون غمی که روی سینه من شده ای آوار تا اخر عمرم از گلوی من دستاشو برنمی داره (فارسی توی خیلی جمله ها کم میاره) یه غمی هست که انگار تمومی نداره همیشه هست با من همراه من

آره 

من یه فیبروم توی سینه ام داشتم که کاملا قابل لمس بود رفتم دکتر سالها پیش و دکتر گفت چیز خاصی نیست حدود یکی دو سالی میشه که من کتفم و شونه ام و دستم بشدتدرد میکنه و بعد از کلی کن کاشت فک کردم شاید از اون باشه و ماه قبل رفتم دکتر که از شهریور وقت گرفته بودم

خلاصه که رفتم و فهمیدم که یه دونه نیست فقط فیبروم نیست کلی کیست هم هست 

دکتر بهم یه قرصی داده که یک روز در میاه باید بخورم و برای کنترل هورمون هست  که البته خیلی خوب تونسته هورمونم رو کنترل کنه اونروز سر محمد صدرا داد زدم چن تا سیلی زدم بهش و خودم دو روز چیزی نخوردم و فقط و فقط گریه کردم بی دلیل

بعدش دیروز نشستم و گریه کردم من ؟ منی که عاشق بچه هام محمد صدرا رو زدم سرش داد زدم 

چرا؟ من بچه بقیه رو نمیزنم چرا اینجوری شدم خدا انقد گریه کردم

امروز تموم شد پریود لعنتی

و اون قرص رو نمیخورم

چی بر سر من اورده بود کلافه بودم خیلی

الان بهترم

امروزم که کار کارفرمای نازنین ناراحتم کرد

چ کنم نمیدونم؟!!

ای خدا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۲۶
mina mesri

چیزی که در حال حاضر بصورت قطعی فک میکنم

خودکشی هست

حالم از همه چی بهم میخوره

قرصا رو ریختم اینجا ولی اینا بدرد نمیخورن

کاش مرگ همین الان خودش بیاد سراغم خسته ام خیلی

اگه بمیرم هم حتی دردم التیام نمیگیره این درد استخوان سوز

خستگی

بریدن

نفرت

خیلی خسته ام

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۲۹
mina mesri

دوباره دپرس شدم

خواهرم میگه عرفانی داره سرت کلاه میزاره

خیلی میترسم گفت کلاسا بمونه برا بعد عید 

چیکار کنم خدا

دلم گرفت 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۵۷
mina mesri

چند روز پیش یه مطلب نوشتم الان میبینم نیست 

اینجام عجیب شده

این برای بار چندمه که این اتفاق میوفته 

قشنگ یادمه که ته متن اهنگ همایون رو نوشته بودم 

از گلوی من دستاتو بردار

نمیدونم چی شده 

بگذریم 

میخواستم یه مطلبی رو بنویسم اومدم با این شوک روبرو شدم

چن روز پیش یه مطلبی رو خوندم نوشته بود که: چطور شد که دوستاتو از دست دادی گفتم من اول پیام ندادم

انگار منو نوشته بود من همیشه این شکلیم 

دیروز تو حموم داشتم با خودم کالنجار میرفتم که چی بنویسم برای فرهاد که چطوری بگم من نمیخوام بعد کلی فک کردن به این نتیجهرسیدم که هیچی ننویسم 

داشتم فک میکردم اون فک نکنه که اون تموم کرد بعد به ایننتیجه رسیدم که اصلا بزا فک کنه مگه مسابقه ست 

یعنی عاشق سی سالگی شدم منطقی و بدور از حواشی هست یه سن عجیبیه

داشتم فک میکردم که تو این موقعیت ها کسی که میبازه اونان البته شاید منم با بی همیت شدن به بعضی ادما که شاید دست برقضا ادمای خیلی خوبی برای من میشدن  بازنده شدم ولی چیزی که این وسط وجود داره من نمیتونم یه طنابی که یه متر هست رو با اصرار و کشیدن بکنم یک متر و یک سانتی متر ، من واقعا حوصله اینو ندارم که تو روابطم اونی که طرف دیگه طناب رو گرفته و میکشه فقط من باشم ، رابطه قدم به قدم هست یه قدم تو یه قدم طرفت متاسفانه تا اینجا هر کی که فک کردم برام جدی هست و حتی رفیقه یا دوسته یا عشقه همیشه اونی که مدام پیگیره منم نه بخاطر اینکه خیلی طرف برام مهمه نه چون من برای بقیه احترام قائلم اونا رو ادم حساب میکنم هر چند نباشن اما تا یه جایی بعدش که میفهمم طرف سرش احترام نمیشه منم میگذرم من وابسته کسی نیستم

من خیلی ازاد تر از اونی هستم که نشون میدم

اره منم نیازمندم که با یکی حرف بزنم اما واقعا دلم میخاد اون هم حضور داشته باشه ولو یه تکه سنگ باشه حضور مادی و معنوی

من اینطوری فک میکنم اگه حتی تا اخر عمرم تنها باشم بنظرم ارزشمند هست از قدیم گفتن برای کسی بمیر که برات تب کنه

نقطه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۰۵
mina mesri

وای چیا خودندم

میدونم کار خوبی نیست اما دزدکی رفتم و پیامایی رو خوندم 

الان دارم فک میکنم واقعا مرد خوب وجود داره

شاید هست اما توی افسانه ها

امروز روز تولدمه

دیگه سی سالگی هم تموم شد در واقعیت اما در ثبت دنیا هنوز سی ساله ام

و هنوز هم زندگی نمیخواد بهم نشون بده که مهربونه با زنا

همیشه باید خودمو ثابت کنم

چیز خاصی نمیخوام جز درستی، جز احساس محبت درست درمون ؛ نه برای خودم  برای تمام زنان روی زمین

نمیدونم من خواهم دید که مردی واقعا زنی و بخاطر خودش بخواد

و دیگه این قصه ها توی داستان ها و افسانه ها نخواهد بود ، دلم گرفته از این ادما

 

شب سیاه و چشم بیدار

شب سیاه و سایه ی تار

شب سیاه و باد و باران

شب سیاه و ماه پنهان

نرو، بمان

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۴۲
mina mesri

دیروز پیام دادم به عرفانی ازش خبری نیست

چرا نمیدونم

خواهرم میگه این  همه ادم میگم نه میدونی من ناراحتم که چرا جوابمو نداده 

یکم پیچیده ست برا ما زنا این که کسی بهمون توجه ای نکنه...

دارم کم کم نا امید میشم از همه چی میترسم نشه من عزممو جمع کرده بودم حالا چرا نشده

این منو دلسرد کنه و دیگه نرم پی اش بگم حتما قسمت نبوده

بخدا واگذار میکنم.

وقتی درست شد میگم که چی رو میگفتم

یه نفرم اومده تو زندگیم اسمش فرهاده اسمش خیلی قشنگه من این اسمو خیلی دوس دارم ولی خب ازش نوشتن خیلی زوده علی الخصوص برای من احتمالا امشب دیگه نباشه :)))

ولی بخاطر اسمش نوشتم :)))

داریم خونمون و رنگ میکنیم من گفتم یه قسمت رو ابی نفتی بکنن بعد الان همه مخالفن جز من خیلی خوشگل شده ولی فک کنم تغییرش بدن

فعلن همینا اتفاق افتاده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۰۸
mina mesri

خدایا بهم جرات بیشتری بده

کنارم وایسا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۴۶
mina mesri

بیرون داره بارون میاد

بارون شدید خوشگل

من دارم اهنگ گوش میدم حتی اسمشو نمیدونم مال یه وب هست 

من کلا اهنگ جدید خواننده های جدید رو گوش نمیدم برا همین نمیشناسم کیه 

و دوم اینکه امروز خبری ازش نیست 

و بعدی اینکه من امروز باید روزه میگرفتم ولی یادم رفت 

من دوباره مسلمان شدم تازه ایمان اوردم 

دیروز گوشی خواهرمو من گم کردم تو اسنپ و یه روز همه ی خانواده رو اسیر کردم و دیروز خدا رو شکر پیدا شد 

من انقد گریه کردم فقط بخاطر اینکه گوشی خودم نبود و من خیلی خنگم

ولی ته اش پیدا شد خدا روسیاهم نکرد

تو تاکسی دیروز به خودم میگفتم من قبل از این چقد بی دغدغه بودم الان برسم خونه چی بگم و چیکار کنم با گندی که زدم 

مژه هامو که اکستنشن کرده بودم از بس گریه کردم خراب شدن :))

الان دارم واقعا از ته ته وجودم و قلبم از خدا سپاسگزاری میکنم 

خدایا ممنون که هستی و اینکه بهم خودتو ثابت کردی اینکه من تنها نیستم و تو نگاهت روی منم هست

ممنون که زندگیم اینه

ممنون

کمکم کن بتونم چیزایی که ته دلم هست رو هم درست کنم

گریه کردن با این مژه ها سخته الانم باز گریه کردم چشامو میسوزونه منم که اشکم دم مشکم

:)))

هستم هنوز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۱۰
mina mesri