برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

نمیدونم چرا دوباره اومدم اینجا 

دوباره پناه بردم به نوشتن

فقط وبلاگ و نوشتن هستش که حس میکنم میتونم بدون هیچ ترسی حرف بزنم

از خستگی هام بگم ،از همه چی بگم و هیچی

امروز رفتم امتحان استخدامی رو زدم دریغ از یه صفحه خوندن

چی فک میکردیم چی شد

هیشکی نمیدونه چی میکشم به هیشکی نمیگم تو دلم چ آشوبیه

امسال و سال قبلش وقتی به بن بست کامل رسیدم گفتم ولش کن ازدواج کن برو دور شو بزار کنار زندگیتو عوض کن

نشد

من تو تاریکی مطلق یه راه حل به ذهنم رسید اونم ازدواج بود

وگرنه ازدواج مال من نیس، ازدواج مال ما فقرا نیس ، ازدواج مال ما بی کسها نیس

تصمیم داشتم برم تنها زندگی کنم تا آخرش شد یه نفر رو پیدا میکنم نشد خودمو عشقه

اینم نشد

امسال اصلا نمیدونم چجوری گذشت ،عمرم باطله

فقط تلفش میکنم

بهار رو میگذرونم که تابستونش قشنگتره تابستون میگم پاییزش میشه زمستون میگم سال بعد درس میشه ،سال منه 

هچ کدوم نمیشه

الان نزدیکه ۱۶ ،۱۷ ساله اینجوریم

ولی این چن ساله بیشتر

خیلی خسته ام ،خسته نه بریده ام ، به روی خودم نمیارم ولی داغونم خیلی

فقط دارم میرم جلو 

همین 

دارم میترکم از درد 

خدایا واقعا هستی؟شایدم تو هم مث بقیه ای که منو نمیبینن ،نادیده میگیرن اصلا به حرفام گوش نمیدن،  مهربونیام ، کارام اصلا خم به ابروشون نمیاره ،انگار اصلا من نیستم من وجود ندارم به هر کی خوبی کنم اصلا انگار نه انگار خوبی همینجوری نه هاا، خوبی که کل وجودمو میزارم وسط کل تلاشمو میکنم ،تو هم نمیبینی تو هم نمیشنوی تو هم مث بقیه ای 

نباش تو یکی نباش

خواهش میکنم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۳۹
mina mesri

با خودم چ کنم

با گریه های شبونه ام چ کنم ، با دلتنگیام چ کنم، با بلاتکلیفیم چ کنم

خسته ام از خسته ام گفتن، جدی بریدم ،دیگه نمیکشم

خیلی بریدم، چیکار کردم ؟ به چ جرم و گناهی سرنوشتم این شد؟

چی خواستم که اینو دادی؟

دیگه از سی سال گذشته هاا، سی و سه سال شد نمیخای درستش کنی ،یه تاریخ انقضا بزن ، یه بگو که اینم صبرش اینقده ، اینم زجرش اینقد بسشه ،یه چیزی بگو یه کاری بکن 

خدایا واقعا وجود داری میشنوی؟

خیلی تنهام، میبینی

روزام دارم میگذرونم که بگذره بلکه تموم شه، خیلی احساس پوچی دارم خیلی

تولدم گذشت و شب مث همیشه به خودم گفتم امسالم تنها گذشت ،بدون تبریک گذشت

زندگیم خیلی لعنتیه، انگار که لعنت گرفته وجودمو ،کی؟ چرا ؟نمیدونم وشایدم من اینو فک میکنم

خسته ام در هر حال، چشام میسوزه

منم باختم، بدم باختم

تمومش کن همین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۰۴
mina mesri

حوصله هیشکس رو ندارم

شبیه فیلما شدم

شخصیت یه فیلم سینمایی 

حس میکنم دارم به سمت مرگ میرم

حس میکنم قراره بمیرم

این سرما خوردگی منو خواهد کشت این حس منه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۰۶
mina mesri

گفتم غم تو دارم 

گفتاغمت سر آید...

دروغ گفت، الکی گفت، خالی بست، دست به سرم کرد

مث همیشه

مث همه

دلم خیلی ازش خواست اما نداد ، داده باشه هم نصف و نیمه، حتی کمتر از نصفه

داد، نمیگم نداد اما منو ندید که بخاد چیزی بده ،منو تیکه پاره دید که یه زندگی اینجوری داد

به درد نخور  ،پر خواستن ،پر نداشتن

دلم خیلی چیزا خاست ولی نشد

یه وقتا میخام یه جایی برم تو دلم میگم کاش یکی بود منو میبرد ، کنار خیابون که منتظرم تو دلم میگم کاش یکی بود منو تحویل میگرفت

یه وقتا که تو خونه دلم میگیره هوا خوبه ،به خودم میگم کاش کسی بود باهاش میرفتم بیرون ، کاش یکی بود باهاش میرفتم سفر یکم دلم وا میشد ، مثلا این روزا که مریض شدم به خودم میگفتم کاش یکی بود برام آبمیوه می آورد ،دستمو میگرفت منو میبرد دکتر ،یوقتا جدی جدی حالمو میپرسید باهام حرف میزد یکم میخندیدم درد و دل میکردم حالم یادم میرفت ، اونروز ولنتاین به خواهرم گفتم کاش یکی بود برای منم گل میگرفت ، کاش واقعا یکی رو داشتم که این همه کاش نمیگفتم

کاش

زندگیم پر از کاش

من به یه نفر نیاز دارم تا باهاش باشم نه اینکه اینقد دور که حتی نمیشه دیدش

من خیلی احساس تنهایی میکنم ،خسته شدم از هر شب گریه کردن

غمهامو بغل کردن 

خیلی خسته ام

کاش بفهمی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۵۷
mina mesri