110
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۵:۱۳ ب.ظ
دو روز پیش سه تا جمله خوب پشت وانتیا خوندم
یکیش این بود اگه آدما خوب بودن حضرت نوح تو کشتی ش گاو و شتر نمیبرد
دومیش این بود آرزو دارم بفهمی درد را ، معنی برخوردهای سرد را
سومیش و بهترینشون که به دلم نشست این بود
گر قیامت قصه باشد ،من کجا بینم تو را
اصلن یه چیز خاصی هست داره هم با باورت بازی میکنه هم یه یادآوری تلخ داره توش و هم پر از غصه و درد و رنج عشق هست
چن روز پیش توی پیجی نوشته بود اگه یه بیلبورد بزرگ توی شهربهت میدادن چه شعری توش مینوشتی
انقد بهش فک کردم به چیزی نرسیدم
ولی یه شعر عظیم و داغون کننده از سهراب خوندم بنظرم به وسعت یه بیلبورد که سهله به اندازه یه جهان هست
"بیا تا بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تورا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است."
۰۰/۰۹/۱۸