برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۷ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

حالم این روزا حس میکنم خوبم

فک کنم به خاطر اینه که

بعد این  همه سال فهمیدم پیروزی فقط با سختی و تلاش بدست میاد

به ایمان رسیدم

و به بردباری

همه اینا کلمه نیستن بلکه من واقعا بهشون رسیدم

به این که من همه اینا رو پشت سر خواهم گذاشت و آخر شاهنامه خوش است.

irem

این روزا خواننده محبوبم هست همه حرکاتش حتی لباسا و جواهراتی که انتخاب میکنه برام جذابه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۰۰ ، ۱۶:۳۱
mina mesri

هر روز که از پل هوایی بالا میرم

با هر پله اش به خودم بیشتر فک میکنم ، توی پله پله اش بخدا نزدیکتر میشم  من برای به دست آوردن آرزوهام دارم دست وپنجه نرم میکنم اما توی این راه سخت خیلی چیزای بزرگی بدست آوردم حتی اگه به آرزوهام نرسیدم به شرافت به درستکاری به ایمان رسیدم

اینا خیلی مهمن

امیدوارم ته اش که گوشه رینگ زندگی گیر کردم و زیر مشت و لگد زندگی له میشدم هم با سر بالا و عشق همه چیز رو تموم کنم

پیش خودم و خدای خودم شرمنده نباشم.

من بیشتر وقتا خیلی کارا رو اگه نکردم بخاطر این بود که به خودم بیشتر از هر چیزی ارزش قائلم  و فک میکنم نمیخوام بعدش شرمنده خودم باشم

اینا چیزایی هست که از زندگی سخت یاد گرفتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۰ ، ۲۲:۳۰
mina mesri

چن وقتیه هر روز دلم میخاد یه چیزی بنویسم ولی نمیشه یا وقت نیست یا هست و حوصله نیست

 

اومدنی با تاکسی ؛راننده احمد کایا گذاشته بود هنوز صداش تو سرمه ، حالمو گرفته 

از اون نوع خواننده هاست که تا غم دنیا رو تو دلت نریزه ول کن نیست . تا از این حال در بیام فک کنم زمان ببره 

حالم گرفته ست

باشه برا بعد نوشتن

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۰ ، ۱۶:۰۰
mina mesri

میگذره زندگی

 

بروفق مراد

یا شاید بروفق قربان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۰ ، ۱۶:۳۲
mina mesri

کلی کار هست که بکنم ولی 

نمیتونم بکنم

یه چن وقتی میخوام به چن تا از دوستان پیام بفرستم اما نمیتونم ، چون نمیخوام از محیط امنم بزنم بیرون

من با این تنهاییم راحتم دلم میگیره ولی راحتم باهاش

از شکستن خودم میترسم 

برا همین با کسی حرف نمیزنم ، دوست نمیشم

تنهایی رو ترجیح میدم

هر چند تو تنهاییام هم شکستم

دوباره امروز ، من دیگه نباید زیاد از حد دلسوزی بکنم من باید همه چیز رو به جاری بودن بسپارم هر چند بقیه بعدا اگه بگن" چرا نگفتی" این حرف بهتر از اینه که بگن"تو گفتی"

بگذریم

دارم فیلم ترکی نگاه میکنم و عجیب این که مث بچه های دبیرستانی به عشق داخل فیلما ایمان پیدا کردم و عشق میکنم با هر لحظه اش "کالپ یاراسی "اسم فیلم هست و بازیگر مردش بی شک خیلی خیلی خوش تیپه ، حالا بخاطر خوش تیپیش و خوشگلیش نیست که عاشق فیلم شدم 

یه چیز خاصی داره که فقط خودم میفهمم

نشون دادن عشق بین دو تا ادم خب همه میدونن که خیلی کلیشه ای هست و من خودم تو بیشتر فیلما بعد اینکه زوجها بهم میرسن دیگه فیلمو نمبینم چون میدونم لحظه های تکراری حرفای تکراری نگاه تکراری  کلن فیلمای عشقی یه موضوع داره و تمام و اصلا جذابیتی برام نداره

دقیقا شبیه همین فیلم

اما چیزی که بین این دوتا هست و منو  مجذوب میکنه دیالوگی هست که بینشون رد و بدل میشه 

پر از استعاره        

وای

دست خودم نیست تو همه جا دنبال ادبیاتم ، خیلی برام خاص هست

فکرشو بکن

اینکه به یکی بگی تو مثه قمری نرمیمونی میترسم یه روز بپری و بری

اونم بگه پرهای تو رو چیدن  برا همین تو از پریدن میترسی ولی درست میشی  وقتی درست شدی میری و اوج آسمونها رو میبینی اون روز هر روز با چیزای جدید آشنا میشی کسی چه میدونه شاید تو بخوای کوچ کنی از این دیارها

عاشق بعدی جواب بده : من پرنده کوچی نیستم ، من کوچی نیستم ،من کوچ نمیکنم

 

اخ چقد قشنگ حرف میزنن ، با اون زبان شیرین ترکی

شاید یه مدت بعد که فیلمو دیدم بگم من از چی این خوشم میومد 

خواستم بنویسم که یادم نره 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۰ ، ۱۸:۴۵
mina mesri

دارم به این فک میکنم

که الان چشمامو میبستمو یه جای دیگه باز میشد

کاش میتونستم برم جاهایی که خیالم میره

دیشب سر شام به مامانم گفتم کاش میدونی کی میشد ؟

بچه میشدم بابام ما رو سوار اتوبوس میکرد میبرد روستا وقتی میرسدیم از او کوچه که سر بالایی بود به زور بالا میرفتیم و به خونمون نرسیده صدای بابا بزرگمو میشنیدم که داره کوچه لر رو میخونه و بدو بدو میرفتم از اون دور میدیدم همون جای همیشگی نشسته لم داده به بالشش  کنار در بغل سماورش نشسته و چای دم کرده یه چایی رو گذاشته جلوش و چشاشو بسته و داره میخونه من خنده کنان یهو وارد حیاط بشم و کلی ذوق کنن از دیدنمون

گفتم و گریه کردم

الانم نوشتم و گریه میکنم

دلم میخواد برم اونجا

دلم میخاد شادتر از این باشم

دلم میخاد پرواز کنم و پر بکشم تا نا کجا ها  خسته که شدم  روی بند ترین درخت بشینم و همه جا رو خوب خوب بینم

یا نه نبینم 

نفس بکشم

فقط همه درونم خنک خنک بشه

الان تب دارم ،تب ندونستن ، تب نفهمیدن ، تب نشدن

دلم میخاد آره خنک بشم از ته دلم حس کنم خوشحالم

فقط میخام ببینم که خوشحالم

... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۰ ، ۲۳:۱۹
mina mesri

واقعا سخت شده برام اینجا 

رفت و امدش

از دیروز که هوا تاریکتر شده دارم به این فک میکنم که چیکار کنم 

پاییز واقعا امسال فک میکنم فصل حال بهم زنی هست مخصوصا این حال بهم زن بودنش به چشم نمیومد اگه بعد از تابستون نبود

حالا تو تابستون هم نترکوندیم ولی همین طولانی بودن روز یه نعمتی بود که به کل پاییز می ارزه

دلم بد جور گرفته باز...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۰ ، ۱۶:۰۹
mina mesri