برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

اگه زندگی آدما هم مث وبلاگ بود اولش باید عنوان مینوشتی

چی مینوشتی؟

چی مینوشتم؟

راستش یه خط از امروزمو نوشتم اما پاک کردم

من تو راه اومدن به خونه با خودم کلی حرف میزنم شبیه نریشنای فیلمای خارجی با کلاس و به درد بخور اما وقتی میام بنویسم انگار اول دبستانیم

چراشو خودمم نمیدونم شاید دلیلش اینه که قلم خوبی ندارم، شاید که نه ،حتما قلم خوبی ندارم وقتی از قلم بحث میشه دقیقا منظورشون همینه

امروز رفتیم بانک و کارای بانکی بابامو انجام دادیم

رفتم سر کار و برگشتم و هیچ تمرینی نکردم

یکم خسته ام

دیگه هیچ کاری نکردم

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۳۷
mina mesri

من با  31 سال سن هنوز نتونستم بار روی دوش خودمو کم کنه و هنوز باری بر روی دوش خونواده هستم

از این همه بی مصرف بودن حالم بهم میخوره

ایران بزرگترین مقصر هست هر چند اما خودم مقصر بعدی هستم که نتونستم یه کار نون و اب دار برای خودمو خونوادم درست بکنم

هنوزم لنگ یه قرون دوزار هستم و چقد بد که من الان دارم نفس میکشم

زیر بار قرض و قوله خم شدم

ولی حتی یه منبع در امد ندارم که بگم ایناهاش از اینجا

گوشی خریدم بلاخره بعد از هزار سال اما قرضی و هر شب قبل خواب به این فک میکنم که چ کارایی برای من داره چرا خریدمش چون داشت گرون میشد ؟ منطق بی منطقی بود

نمیدونم چجوری پرداخت خواهم کرد تموم امیدم به استخدام بود که اونم نا امید شد 

میگن شاید اونم شاید 1402 یعنی با این همه وعده و وعید چ کنم

حالم خوب نیست امروز سر صب با کابوس چکی که امروز داشتیم بیدار شدم و بعدش خبر بد و کاری رو رییس دفتر اوستراخچی ام بهم گفت نمیشه

عالی شد

نشستم و کلی گریه کردم 

نه برای نشدن و پول نداشتن

فقط به بی عرضگی خودم

خیلی بی عرضه ام که با این همه سن هنوز نمیتونم نیازای اولیه خودمو رفع کنم

حالم از ایران بهم میخوره

حالم از الانی که دارم بهم میخوره لعنت به نفر اول کشور لعنت بهت که حاله همه جوونای کشور مثه منه

هر روز داریم بهت لعن و نفرین میفرستیم فک نکن قسر در میری

خیلی دلم پره خیلی زیاد

هوا هم شبیه دلم گرفته ست... اردبیله دیگه بیشتر از این ازش انتظار ندارم

چن روز پیش اون مشتریمون که زمستون اومده بودن و من پتو روم کشیده بودم و کلی بهم خندیدن اومده بودند

پسره که اسمش فرهاده بهم گفت     الان خوشحالی هوا گرم شده گفتم ها؟ گفت یادت نیست اومده بودیم میگفتی میخوام از اردبیل فرار کنم خیلی سرده روت پتو کشیده بودی همش داشتی شکایت میکردی الان شناختی 

دوباره کلی خندیدیم

میگه من عکس آسمون اردبیل رو بردم تهرون هیشکی باورش نمیکرد همه میگفتن فتوشاپه :))

تقریبا یکی دو سالی هست از تهران اومدن اردبیل همین زمستون اومده بودن مادر و پسر خیلی خوش حرفین و باهم دوست شدیم از خاطرات کرونام گفتیم کلی حرف زدیم و خندیدیم

بعضی وقتا فک میکنم وفای مشتری ها تو محل کار بیشتر از کار و همکاره

جدیدا بشدت از کارم بدم میاد و هر روز و هر وز دارم متنفر تر میشم میدونم به کار ربطی نداره که من نمیتونم با حقوقش چیزی نه برای دلم و نه برای بقیه بگیرم ربط به این گرونی مسخره داره

ولی نمیدونم چیکار کنم

اگه کاری رو دارین که میتونین دلتون رو بهش خشک کنید و جوابگوی نیازاتون هست پس خوشبحالتون

همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۶
mina mesri

خبر کنسرت همایون شجریان مث بمب منتشر شده و دیگه نیاز ی به گفتن من نیست

و من که مشتاقم که برم چ کنم

اینجا نشستم و دارم اهنگاشو گوش میدم

دلم گرفته

خیلی

کاش یکی بود میگفت مینا بیا بلیط گرفتم برات     بیا دوتایی بریم

ولی کو

 

 

بگو که از غم عشقت 

چگونه جان برهانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۵۹
mina mesri

مشکل اینجاست 

که من زیادی باهوشم

شبیه نارسیسما گفتم :)

 

نه واقعا

میتونم لحن حرف زدن ادما رو بفهمم میتونم گردش مردمک چشمای ادما رو بفهمم

میتونم حس کنم حسشون به من چیه

هر چقد هم میخوام خودمو بزنم به اون راه نمیتونم

حتی از مدل حرف زدنشون یعنی از بلندی و پایینی صداشون

حتی اگه بار اول باشه

میتونم بفهمم تو دلشون نسبت به من چی میگذره

 

برام بقیه مهم نیستن

مهم خودمم

من من هستم

مهم اینه مینا اینکه خودتی بدون شباهت به کسی

بدون این که یه رفتاری رو بکنی که خوشامد بقیه ست

خودمم

خود خودم

مهم اینه ، به دل نگیر

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۲۱
mina mesri

دندونم درد میکنه

دیروز رفتم دانشکده دندونپزشکی و یکی از دندونامو ترمیم کردم ولی گفت این دندونم که درد میکنه رو یکشنبه ترمیم میکنه البته اکه بکنه

شنبه هم میخام برم دندونم که قبلا کشیده بودن ریشه اش مونده رو بدم دوباره بکشند

امروز صب زود از خواب بیدار شدم چون کریم زنگ زد گفت ماشینمو دارن میخوابونن بیمه نامه رو بده 

و من مث بزا شده بودم ، کف پام  بد جور درد میکنه امروز یکم روغن مال ی کردم و یکم بهتر شده و یکم تمرین ویلون کردم البته بعد یک و نیم ساعت فقط تونستم دو خط بزنم و اونم بازم باید تمرین کنم این هفته تمرینات یکم سنگینه عرفانی میگه که سطحت رفته بالا باید سختتر بشه ترم سه هستم الان

 موهامو رنگ کردم و دو طرف موهامو دادم زهرا برام بافته خیلی خوشگل شده.

دیروز کل روز رو بیرون بودم یکم رفتم بازار گردی و اینا ارایشو لباس مناسب نپوشیده بودم حالا الانم لباس انچنانی ندارم و دیروز داغون بودم توی بازار بین اون همه دختر خوشگل و خوش رنگ احساس بدی به خودم داشتم و بعدش با یه نفر اشنا شدم که دکتر دامپزشکه حالا نمیدونم این چ ریخت ادمیه ولی فعلا نمیتونم درموردش نظر بدم 

یه خواستگار هم دارم از اینا بدتره :) اونروز زنگ زده میگه میام بریم هم دیگه رو ببینیم منم میگم باشه اان یه هفته ست حتی یه پیام صب بخیری خدا لعنتت کنه ای و فحشی سلامی هیچی که هیچی

من شبیه اون داستان و  فیلمایی شدم که با کلی ادم اشنا میشه و هی پشت سر هم  شبیه اونا شدم 

پسرا یه ریختی شدن 

یا من یه ریختیم

چرا اول پیشنهاد میدین بعدش که قضیه جدی میشه انصراف میدین مگه من مجبورتون کردم 

من مجبورت کردم بیای خواستگاری من

من مجبورت کردم بیفتی دنبالم و شماره بگیری من مجبورت کردم هی التماس کنی

چرا اینجوری هستین یا نکنید یا اگه پای یه کاری میرین تا ته اش باشین

یعنی من تا حالا مرد تر از خودم ندیدم 

یا میگم نه یا اگه بگم اره واقعا هستم

مثلا پسرا اینجورین که عه چ دختری بزا ببینم چ جوریه

عزیزم ملت مسخره تست تو نیستن بعدش مگه دختر و زن چهار گزینه ای نیستن که تستشو بزنین

این چ وضعیه

مخلص کلام این که  اوضاع یکم پیچیده شده و موضوع بعدی این که میخوام هر روز یا چن روز یه بار تمام اتفاقای زنگیمو بنویسم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۸
mina mesri