برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است



شب هنوز نرفته اما تو چرا بیداری؟

نکنه این همه دردو تو میخوای برداری؟

تو که گفتی همه شب من توی خوابت هستم

کاشکی امشب خود من چشم تو رو می بستم

من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد

معنی معجزشو زود به قلبم برگرد

جاده تحویل بهاره حالمو زیبا کن

روی دنیای منو به روی عشقت وا کن

کاشکی امشب مث ماهی توی تنگت بودم

مث سالای گذشته مات و گنگت بودم

کاشکی امشب مث عشقای تو کوتاه میشد

اون که باید برسه این دفعه پیدا میشد



ترانه:از فرزاد حسنی


پ.ن:فقط خواستم بعنوان یه هوادار به خودم بگم که من خاطرات خوب رو هرگز یادم نمیره....برعکس کسایی که فقط پشت سر هم قیل وقال درست میکنن......هر کس مختاره هر برداشتی بکنه اما حق نداره کسی رو زیر سوال ببره


هنوز یادتونه نه؟

من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد

موافقین ۰ مخالفین ۲ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۰۷
mina mesri
بهم حق بده

یه وقتا ادم باید فیلش یاد هندوستان کنه
حق بده که با تو بودن اونقدر خوش گذشته که نمیتونم
پرواز ذهن فیلمو نگه دارم

همین
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۲
mina mesri

این خیلی خوبه که ادما تغییر کنن،منم هیچ مشکلی با تغییر ندارم اما خب اینکه هر ساله یه اخلاق نو برام متبلور میشه برام غیر قابل درک هست

بقول یه عزیزی ادما هیچ وقت یه جور نمیمونن پس منم باید به این تحولات عادت کنم

هر چند راضی نیستم ، اخلاقای جدیدم عجیب وغریبن اما چه میشه کرد، کسی که قراره باهام کنار بیاد حداقلش اینه که خودم نیستم و این جای امیدواری داره ...

یه بارون قشنگ درحال باریدنه ،صدای شرشرش تا اینجا میاد

این سرزمین هر روزش چهار فصله ،صبح تابستون بود ،ظهر پاییز لالانم بهاره ،غروب که بزنه یه سوز سرمایی داره که طعنه به زمستون میزنه ...

این هوا یه شعر میطلبه

اما باید فک کنم از کی بنویسم ،هر چند باید داخل پرانتز برای دوستانی که فقط میانو هراز گاهی از سر لطف یا بطور اتفاقی سر میزنن اما بی صدا بگم که : کمتر کسی تو این دور و زمون از شعر سر در میاره ادبیات بین این همه هزار رنگ دنیایی و ماشینی رنگ باخته و من معذرت میخام اگه با اشعاری که برای دل خودم از شعرای ایرانی مینویسم چشاتونو به درد میارم ،اولیش خواهر خودم اون معتقده که هیچ چی از هیچ شعری سر در نمیاره هیچی!!!!!! جای بسی تعجب!!!! اما خب من عاشق شعرم ،از همون بچگی  داداشم که  کتاب اشعار میخرید و من وخواهر بزرگترم همشونو حفظ میکردیم 

البته اون موقع هر شعری میخوندم یادم میموند اما الان هیچی یادم نیست

شعرایی هم که اینجا مینویسم از روی کتاب یا نوشته هست

دیگه فک کنم پیر میشم ....شایدم نه ،فقط حواسم پرت شده

باید یه شعر قشنگ اینجا به یادگار برای این لحظه زیبا بزارم

از کی؟


ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله، حجم هوا ابری است

کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است

و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد: "خانه ام ابری است"

قیصر امین پور


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۰
mina mesri

کاش میفهمیدی چقد سخت میگذره به من......


دروغ بود که دل شکسته بهاشی

دروغ بود....


امروز چقد حالم بد شد ....اگه بخام بنویسم اونقدر زیاده که خارج حوصله ی منه

اما دلم سوخت بد جور تا پیش خودت سوخت انقدر ذور


حیف که نیستی که ببینی

دروغ بود همه چی

لااقل برای من



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۹
mina mesri

با مرگ نمیشه جنگید

میشه؟

هیچ وقت ........داره هر لحظه به من نزدیک میشه .......جالبه که من هر روز دارم بدتر از دیروز میشم

خبرهای تلخ این روزا داره قلبمو به درد میاره

این روزا خیلی سختمه

خدایا لا اقل هیچ صدایی از من نمیشنوی اینو بشنو

گربه کوچلو داره تلف میشه و من هیچ کاری از دستم بر نمیاد ....هیچ کاری

مادرشو برسون

اگه اونم بمیره دردای من تکمیل میشه ،حال خودم ،حال دختر خاله ها...


من از سیزده سالگی یه فوتبالی حرفه ای شدم

یه فوتبال بین خبره ،یه پرسپولیسی هزار اتیشه !هیچ وقت یادم نمیره دربی 83 گل دقیقه نود پیروز قربانی که چقدر زار زدم ،یا پیروزی پرسپولیس با پاس(اون موقعها پاس مال تهران بود جواد نکونام  بازیکنش بودن) با گل سهراب انتظاری.....من با این خاطره ها بزرگ شدم ،با البوم جمع کردنا ،با دعاهای سر نمازا ،با عکس جمع کردنا ،با کری خوندنا تو مدرسه

سخته ادم حالا بشنوه یکی از همون خاطره سازا رفته .....سخته بعد این هم بی خبری ازش یهو بشنوی که دیگه نفس نمیکشه

پسر نوزده ساله مو فرفری اون سالای پرسپولیس! من چشمم به پاهای تک تکتون خشک میشد که گل بزنین تا بعد بازی اشکم در نیاد

اون سالا انقدر پرسپولیس باخت وباخت که دیگه بریدم ....همه بچه ها تک تک رفتن همه ی اونایی که من با تک تکشون خاطره داشتم و من دیگه کم کم ،کم کم از پرسپولیس دست کشیدم ،از فوتبال هم.........شایدم بزرگ شدم وفوتبال تو سردرگمی های زندگیم گم شد

دیگه هیچ دربی برام جذاب نبود چون نه جواد کاظمیانی بود نه مهرداد اولادی نه مهرزاد معدنچی ونه سهراب انتظاری.....


انگار که پیر شده باشم دارم پرپر شدن همه ی هم نسلیامو با چشمای خسته ام میبینم

چرا؟

چرا تو جوونی پیر شدیم

انگار مرگ به من نزدیک شده

اما با مرگ نمیشه جنگید ...


همین


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۲
mina mesri