هیچی!
بارها شده که من به خودم گفتم بغیر خودت از هیشکی توقع نداشته باش
بازم داشتم از خونواده ام همیشع توقع داشتم که بفکرم باشن اما اونا مرده و زنده من براشون فرقی نداره ، بنظرم مقصر اونا نیستن مقصر منم که فک میکنم باید خونواده بفکر ادم باشه اونام ته ته اش بتونن به خودشون فک کنن
من ازشون چیزی نمیخام هیچی هیچی هیچی
کاش بازم سر اون کار کذایی بودم برا دو سه ساعتم شده فکرم از همه چی جدا میشد
اما نه اونجام یادمه خیلی گریع میکردم، حالم خوب نبود
من از ۲۲ سالگیم که دانشگاه تموم شد حالم خوب نیس من نزدیک ده ساله فهمیدم هیچ گوهی نیستم، یکم وسطاش فک کردم میشه اما امسال فهمیدم نشدنیه
زندگی مسخره تر از این حرفاست.
زندگی من علی الخصوص
تا به یه چیز دل خوش میکنم میبینم نه هیچی نیس
هیچی
دلم بشدت شکسته خیلی ، حتی نمیتونم بگم ، وصف کنم
بقول سعدی
مرا دردیست کاندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.