برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

میگذره زندگی

 

بروفق مراد

یا شاید بروفق قربان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۰ ، ۱۶:۳۲
mina mesri

کلی کار هست که بکنم ولی 

نمیتونم بکنم

یه چن وقتی میخوام به چن تا از دوستان پیام بفرستم اما نمیتونم ، چون نمیخوام از محیط امنم بزنم بیرون

من با این تنهاییم راحتم دلم میگیره ولی راحتم باهاش

از شکستن خودم میترسم 

برا همین با کسی حرف نمیزنم ، دوست نمیشم

تنهایی رو ترجیح میدم

هر چند تو تنهاییام هم شکستم

دوباره امروز ، من دیگه نباید زیاد از حد دلسوزی بکنم من باید همه چیز رو به جاری بودن بسپارم هر چند بقیه بعدا اگه بگن" چرا نگفتی" این حرف بهتر از اینه که بگن"تو گفتی"

بگذریم

دارم فیلم ترکی نگاه میکنم و عجیب این که مث بچه های دبیرستانی به عشق داخل فیلما ایمان پیدا کردم و عشق میکنم با هر لحظه اش "کالپ یاراسی "اسم فیلم هست و بازیگر مردش بی شک خیلی خیلی خوش تیپه ، حالا بخاطر خوش تیپیش و خوشگلیش نیست که عاشق فیلم شدم 

یه چیز خاصی داره که فقط خودم میفهمم

نشون دادن عشق بین دو تا ادم خب همه میدونن که خیلی کلیشه ای هست و من خودم تو بیشتر فیلما بعد اینکه زوجها بهم میرسن دیگه فیلمو نمبینم چون میدونم لحظه های تکراری حرفای تکراری نگاه تکراری  کلن فیلمای عشقی یه موضوع داره و تمام و اصلا جذابیتی برام نداره

دقیقا شبیه همین فیلم

اما چیزی که بین این دوتا هست و منو  مجذوب میکنه دیالوگی هست که بینشون رد و بدل میشه 

پر از استعاره        

وای

دست خودم نیست تو همه جا دنبال ادبیاتم ، خیلی برام خاص هست

فکرشو بکن

اینکه به یکی بگی تو مثه قمری نرمیمونی میترسم یه روز بپری و بری

اونم بگه پرهای تو رو چیدن  برا همین تو از پریدن میترسی ولی درست میشی  وقتی درست شدی میری و اوج آسمونها رو میبینی اون روز هر روز با چیزای جدید آشنا میشی کسی چه میدونه شاید تو بخوای کوچ کنی از این دیارها

عاشق بعدی جواب بده : من پرنده کوچی نیستم ، من کوچی نیستم ،من کوچ نمیکنم

 

اخ چقد قشنگ حرف میزنن ، با اون زبان شیرین ترکی

شاید یه مدت بعد که فیلمو دیدم بگم من از چی این خوشم میومد 

خواستم بنویسم که یادم نره 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۰ ، ۱۸:۴۵
mina mesri

دارم به این فک میکنم

که الان چشمامو میبستمو یه جای دیگه باز میشد

کاش میتونستم برم جاهایی که خیالم میره

دیشب سر شام به مامانم گفتم کاش میدونی کی میشد ؟

بچه میشدم بابام ما رو سوار اتوبوس میکرد میبرد روستا وقتی میرسدیم از او کوچه که سر بالایی بود به زور بالا میرفتیم و به خونمون نرسیده صدای بابا بزرگمو میشنیدم که داره کوچه لر رو میخونه و بدو بدو میرفتم از اون دور میدیدم همون جای همیشگی نشسته لم داده به بالشش  کنار در بغل سماورش نشسته و چای دم کرده یه چایی رو گذاشته جلوش و چشاشو بسته و داره میخونه من خنده کنان یهو وارد حیاط بشم و کلی ذوق کنن از دیدنمون

گفتم و گریه کردم

الانم نوشتم و گریه میکنم

دلم میخواد برم اونجا

دلم میخاد شادتر از این باشم

دلم میخاد پرواز کنم و پر بکشم تا نا کجا ها  خسته که شدم  روی بند ترین درخت بشینم و همه جا رو خوب خوب بینم

یا نه نبینم 

نفس بکشم

فقط همه درونم خنک خنک بشه

الان تب دارم ،تب ندونستن ، تب نفهمیدن ، تب نشدن

دلم میخاد آره خنک بشم از ته دلم حس کنم خوشحالم

فقط میخام ببینم که خوشحالم

... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۰ ، ۲۳:۱۹
mina mesri

واقعا سخت شده برام اینجا 

رفت و امدش

از دیروز که هوا تاریکتر شده دارم به این فک میکنم که چیکار کنم 

پاییز واقعا امسال فک میکنم فصل حال بهم زنی هست مخصوصا این حال بهم زن بودنش به چشم نمیومد اگه بعد از تابستون نبود

حالا تو تابستون هم نترکوندیم ولی همین طولانی بودن روز یه نعمتی بود که به کل پاییز می ارزه

دلم بد جور گرفته باز...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۰ ، ۱۶:۰۹
mina mesri

تو کوچه ها یه نسیم رفته پی ولگردی

توی باغچه ها پاییز اومده پی نامردی

 

هنوز بوها رو نمیفهمم پس برای اولین باره که خوش بحال من که بو ماه مهر رو نمیشنوم :)))

 

الان چن سالی میشه که من منتظر مسافر پاییزی نیستم

چون دیگه مطمنم نمیاد...

یه تصمیمی گرفته بودم که دیگه مرموز حرف نزنم و الان زدم اما از این به  بعد نمیگم

یه چیزایی توی زندگی ادم هست که دلش نمیخاد جارشون بزنه ولی خب بقیه اینجور بنظر نمیان مثه اینکه من تنها کسی هستم که دلم میخواد بنویسم و هم چیزایی از زندگیم رو لو ندم و این بطبع باعث میشه که مرموز و در لفافه حرف بزنم

در کل چیز خاصی تو زندگیم نیست 

و اگه دقیق بگم هیچ چیزی توی زندگیم نیست

دیروز داشتیم یه کارتونی هست که درمورد ونسان ونگوگ هست رو نگاه میکردیم که از بس من خسته بودم نصفه نگاش کردم  و خوابیدم  ونسان ونگوگ بعد از مرگش به شهرت جهانی رسیده و خواهرم اینو بهم گفت و من گفتم شاید بعد مرگم اثرات منم شناخته شده بشه توی دنیا ؛ اونقد بهم خندیدن 

کدوم اثر کدوم استعدادت ؟!!!

واقعا چه استعدادی دارم من

فقط نوشتن 

مثلا بعد مرگم یکی بیاد و به وبلاگم نگا کنه و بگه به! این تا حالا کجا بود :)))

 

چرا من اون  حرف رو زدم 

نمیدونم من حسم نسبت به خودم اینه 

حس ششم من قوی هست 

حس میکنم من همیشه اینطور نخواهم بود 

من یه جنگنده واقعیم هیچ چیزو هیچ کس نمیتونه منو از حرکت نگه داره پس مطمئن باشین همینطوره 

البته نمیخوام بگم من ونسان ونگوگ میشم نه 

ولی تا ته اش میرم و مهم اینه که میگم من تمام تلاشمو کردم 

اینو از مولانا خوندم که میگه

مرغ چون از زمین بالا پرد اگر چه به آسمان نرسد ، همین قدر هست که از دام دور باشد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۱۳
mina mesri

امروز یک فوج پرستوی سیاه داشتن برمیگشن به اشیانه 

چند قدم که جلو تر رفتم یه پرستو پرزنان تنها و عقب مانده از بقیه داشت با تمام قدرت به سمتشون میرفت

بالای پل هوایی پر از اتفاقا و منظره های محشره 

بعد از مدتها دیگه نمیترسم از پل هوایی بلکه حالمو خوب میکنه وایمیسم و رفتن خورشید پشت ساوالان رو نگاه میکنم و ته ته دنیا رو میبینم 

اولش که دفترمون رو عوض گردیم واقعا برام ترسناک بود الان ولی حالمو خوب میکنه هر روز دارم شاهد کوچ پرستوها میشم

حیف که دروبین خوبی برای ثبت ندارم

هر چند اگه بود هم مهارتی نبود

ونه مهارت شرح اون همه زیبایی

 

اون پرستوی سیاه تنها من بودم  ولی

یه شعری از وحشی بافقی داره تو فضای مجازی وایرال میشه که مهران مدیری میخونه

 اونجاش که میگه : طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری

غلط میگفت خودرا کشتمو درمان خود کردم

 

من خودمو میکشم و درمان خودم میکنم من تا اخرین لحظه برای خودم خواهم جنگید به خودم قول دادم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۰ ، ۲۰:۴۳
mina mesri

با هر قدم از مقصد هم دور میشیم

ما پای رویاهای هم از دست میریم

وقتی که دنیامون بهم راهی نداره

فرقی نداره از کدوم بن بست میرم

 

به یاد قدیما و این کامپیوتری که باهاش هزار حرف نگفته توی وبلاگم زدم و اهنگ گوش دادم

الان مغازه ام کار بابا رو میکنم  و با اهنگ میراث مهدی یراحی کیف میکنم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۵۲
mina mesri

خوشبحالتون

الان تو بعضی شهرای ایران هوا خرما پزون هست...خوشبحالشون

من الان زیر یه ملافه کلفت سه تا بلوز بافت پوشیدم بازم لرز دارم 

کرونای لعنتی ، هوای لعنتی تر

رو مخمین

کاش الان هوا خیلی خیلی گرم بود...

ولی اردبیل تا حالا هوای داغ ندیدم

 

لعنتی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۵۶
mina mesri

امروز بطرز وحشتناکی قلبم درد میکنه و دلم گرفته

از همه چیز ، 

دلم میخاست همین الان توی دهمون بودم و روی پله های خونمون نشسته بودم و بوی باد که همه علفزارها رو لمس کرده بود میومد ،چند متر جلوتر چراغهای رنگارنگ گنبد مسجد رو میدیدم که هر لحظه خاموش و روشن میشدن 

کاش الان اونجا بودم و از این جهنم میرفتم بیرون

ستاره ها رو میدیم و زیر نور ماه دراز میکشیدم.

 

کرونا این بیماری لعنتی ،چی میخای از ما

کاش اون قاتلی که کمر به قتل عاممون بسته یه روز ویروس بشه که نبینم وهمونقدر منفور و همونقدر عاجز،یه روزی میرسه که هیچ اثری ازش نخواهد بود مطمئنم امروز دلم خواست زنده زنده اتیشش بزنم

امروز دلم خیلی چیزا خواست

امروز میخام برم و نباشم

خوابم نمیاد 

میدونی الان دلم خواست خدا رو هم مثله اون سالا باور داشته باشم

ولی ازش میترسم چون از آوار شدن باورهام میترسم.

با باورهام فقط یک نفر بازی کرد

لعنت به تو

لعنت به تو

یه روزی میرسه که ما هم نفس خواهیم کشید 

و چه فرخنده روزی خواهد بود که با صدای بلند و رسا بهت لعن ونفرین و فحش نثار خواهیم کرد به روح پلیدت

هر چقد بگم کم گفتم

اون روز من خواهم بود مطمنم.

پ .ن :

اینجا برای نفس کشیدن مرا کم است

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۳۶
mina mesri

فک کنم کرونا گرفتم

نرفتم ازمایش ولی خودم که میدونم حالم چطوریاست

دارم یه قدم نزدیک میشم

یه روز دعا کردم حالا اجابت شد 

اگه یه روز نبودم و ندیدن که بنویسم حتم که نیستم و حلال کنید...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۴۹
mina mesri