غزل سعدی
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۲ ب.ظ
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری وعهد تو ندیده
در کوی تومعروفم واز روی تومحروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم وهمه شهر بگفتند
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده
در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بسدر طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
مرغ دل صاحب نظران صید نکردی
الا به کمان مهره ی ابروی خمیده
میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس
غمزت به خرامیدن اهوی رمیده
گر پای به در نهم از نقطه ی شیراز
ره نیست تو پیرامن حلقه کشیده
روی تو مبیناد دگر دیده سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده
پ.ن:خیلی دوسش دارم وامروز کلن تو ذهنم میاد وزمزمه اش میکنم........جدا که سعدی شاعر معرکه ایه....بهش چی میگن؟
استاد سخن
همین.....
۹۴/۰۳/۱۹