قولنامه
بالاخره .... بعد مدتها تونستم برای خودم باشم........
بیزارم از اینکه همیشه ومدام بین ادما نقش بازی کنم وخودم نباشم ....
قبول دارم توی بیشتر مواقع خودم نبودم اما مجبور شدم مثه تمام این روزایی که مجبور بودم وشاید محکوم ........
همیشه خواسته من رفتن بوده ولی اجازه رفتن نداشتم
امروز بدجور پا رو حرفم گذاشتم وگفتم اجازه بده ......
شاید خیلی میترسم اما راستش اونقدر شجاعت گفتن مملو ام کرده که حتی از عاقبتش هم هیچ ابایی ندارم ........اعتراف میکنم خیلی ترسناکه ...خیلی
این روزا به غیر اینکه خودم نبودم ...شده بودم یه هیولای به تمام معنا .......که هر لحظه خودمو لعن ونفرین کردم اما حالا دیگه میخام این جلد هیولا رو در بیارم وبشم .....خودم .......هر چی که بودم ...بد یا خوب ......
این یه قولنامه است بین خودم وخودم
بند1:تکرار این عملها با تنبیه همراه خواهد بود
بند 2: دور بودن از خودت به معنای برگشت به ماقبل انسانیت هست ....تو که نمیخای باشی .....
بند3:خواهش میکنم ......رو حرفت باش ...تو قول دادی.....خواهش میکنم
وبند اخر:برگه رفتن فقط به اینکه رو حرفت باشی .....بدون ، اجازه برات هست فقط شرایط لازمه که اونم خودت باید مهیا کنی......
همین