دوباره شب بیداری
يكشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۱۳ ق.ظ
بازم دندون درد
بازم بی خوابی
و بازم درد و درد و درد
خودم نمیکشم
خودم داغونم
واقعا نمیدونم سرمو کجا بکوبم و راحت بشم از این همه درد
این چن وقت همه چیز روی هم دیگه اومده ، کلی اتفاقای بد
داییم رفت برای همیشه
خودمم نمیدونم چ کنم تا از این همه رنج راحت بشم
فقط کارم شده رویا و خیال بافتن
برای روزایی که معلوم نیس باشه یا نباشه
همین الان هم داشتم رویا میبافتم ، رویای روزای شاد ، رنگ های روشن ، شادی ، خنده ، خرید، عروسی و عقد، خوشبختی
همش خیال خیال خیال
همین
۰۳/۰۶/۰۴