کجایی؟؟!!!
کاش میتونستم حرف بزنم
کاش میتونستم بگم ، کاش جملات و کلماتی وجود داشت برای اظهار درونیاتم، کاش این تخته سنگ روی سینه هام امون میداد کاش این تلنباری از غم روی گلوم میذاشت ،کاش کسی بود حرفم رو میفهمید درک میکرد ،آره گیرم که همه چیز محیا بود گیرم که احوالات درونیم با این کلمات ناتوان قابل بیان بود گیرم تخته سنگی روی سینه هام هست مجال گفتن میداد و این غم لعنتی دست از سرم میداشت و من مینشستم با اشک های ناتموم میگفتم و میگفتم ساعت ها حتی ماهها نه سالها میگفتم و میگفتم و اشک میریختم اما
اما آیا کسی بود ؟!! دلی بود؟! حتی گوشی هست و خواهد بود که بشنوه و درک کنه و از همه مهم تر بفهمه؟ ایا کسی هست؟!!
مینا کسی رو سراغ داری؟؟!!
نه ندارم.
این حجم از بغض و درد و دل داره آزارم میده
این حجم از دل گرفتگی، این حجم از گره ،این حجم از ناراحتی ،غم
دلم خیلی گرفته
به دادم بررس
به دادم برررررس .