تولدم مبارک باشه امیدوارم
امروز روز تولدم بود
مث همیشه تنهااا
از زندگانیم گله دارد جوانیم
خیلی غمگینه این شعر و زندگی من
این روزااابد جور به بد شانسی خودم میرسم یا بهتر بگم دارم با چشمای کاملا باز نگاهش میکنم از شانسم باید کلاس داشته باشم در حالی که نمیخاستم میخواستم استراحت کنم و برم شمال چن روزی بعد از تموم شدن قالی ولی درست فردای تموم شدن قالی این حالمه شمال هم کنسل شد
البته از یه طرفی هم خوب شد بعد از اینکه متهم شدم به پول دوستی دلم میخاست نرم دلم خواست نرم که اینقدی که برام هزینه میکنه هزینه نشه ، من در جریان پول دوستی خودم نیستم انگار چ انتظاراتی دارم چرا من اینقد بد شانسم در عین این که فک میکردم با بقیه فرق داره دیدم دقیقا شبیه بقیه ست تنها دلیلم اینه که از اینجا برم برم فقط دور شم ، نمیدونم به چ قیمتی ولی میخام برم ،خستگی نایی برام نذاشته ،شاید انتخابش نکنم برای رفتن ،میدونم کار درستی نیس ولی من لیاقتم تنهاییه
من فک کنم با تنهایی بتونم بقیه راه رو ادامه بدم اگه فقط بزارن
نمیدونم چی بگم
خیلی اوضاع پیچیده ای دارم
اینم از سی و یک سالگی که تمام شد
همین