برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

برای دلم

من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست......

146

شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۳۶ ب.ظ

من با  31 سال سن هنوز نتونستم بار روی دوش خودمو کم کنه و هنوز باری بر روی دوش خونواده هستم

از این همه بی مصرف بودن حالم بهم میخوره

ایران بزرگترین مقصر هست هر چند اما خودم مقصر بعدی هستم که نتونستم یه کار نون و اب دار برای خودمو خونوادم درست بکنم

هنوزم لنگ یه قرون دوزار هستم و چقد بد که من الان دارم نفس میکشم

زیر بار قرض و قوله خم شدم

ولی حتی یه منبع در امد ندارم که بگم ایناهاش از اینجا

گوشی خریدم بلاخره بعد از هزار سال اما قرضی و هر شب قبل خواب به این فک میکنم که چ کارایی برای من داره چرا خریدمش چون داشت گرون میشد ؟ منطق بی منطقی بود

نمیدونم چجوری پرداخت خواهم کرد تموم امیدم به استخدام بود که اونم نا امید شد 

میگن شاید اونم شاید 1402 یعنی با این همه وعده و وعید چ کنم

حالم خوب نیست امروز سر صب با کابوس چکی که امروز داشتیم بیدار شدم و بعدش خبر بد و کاری رو رییس دفتر اوستراخچی ام بهم گفت نمیشه

عالی شد

نشستم و کلی گریه کردم 

نه برای نشدن و پول نداشتن

فقط به بی عرضگی خودم

خیلی بی عرضه ام که با این همه سن هنوز نمیتونم نیازای اولیه خودمو رفع کنم

حالم از ایران بهم میخوره

حالم از الانی که دارم بهم میخوره لعنت به نفر اول کشور لعنت بهت که حاله همه جوونای کشور مثه منه

هر روز داریم بهت لعن و نفرین میفرستیم فک نکن قسر در میری

خیلی دلم پره خیلی زیاد

هوا هم شبیه دلم گرفته ست... اردبیله دیگه بیشتر از این ازش انتظار ندارم

چن روز پیش اون مشتریمون که زمستون اومده بودن و من پتو روم کشیده بودم و کلی بهم خندیدن اومده بودند

پسره که اسمش فرهاده بهم گفت     الان خوشحالی هوا گرم شده گفتم ها؟ گفت یادت نیست اومده بودیم میگفتی میخوام از اردبیل فرار کنم خیلی سرده روت پتو کشیده بودی همش داشتی شکایت میکردی الان شناختی 

دوباره کلی خندیدیم

میگه من عکس آسمون اردبیل رو بردم تهرون هیشکی باورش نمیکرد همه میگفتن فتوشاپه :))

تقریبا یکی دو سالی هست از تهران اومدن اردبیل همین زمستون اومده بودن مادر و پسر خیلی خوش حرفین و باهم دوست شدیم از خاطرات کرونام گفتیم کلی حرف زدیم و خندیدیم

بعضی وقتا فک میکنم وفای مشتری ها تو محل کار بیشتر از کار و همکاره

جدیدا بشدت از کارم بدم میاد و هر روز و هر وز دارم متنفر تر میشم میدونم به کار ربطی نداره که من نمیتونم با حقوقش چیزی نه برای دلم و نه برای بقیه بگیرم ربط به این گرونی مسخره داره

ولی نمیدونم چیکار کنم

اگه کاری رو دارین که میتونین دلتون رو بهش خشک کنید و جوابگوی نیازاتون هست پس خوشبحالتون

همین.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۳/۲۸
mina mesri

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">